انسانهای واقعبین شکست های خود را ب پوچ گویی و دروغ گفتن توجیه نمی کنند
دردمند دردمند

مکث بالای  صحبت های اقای  سلیمان لایق یک تن از پیر مردان سابقه دار ح.د.خ.ا و حزب وطن که شب 14/6/1387 از طریق تلوزیون اریانا پخش شد.

با تاسف باید اظهار داشت اقای سلیمان لایق به امراض کودکانه کج روی ،واقعیت ستیزی ،واقعیت گریزی فطر تا عادت داشته و همه سیاسیون الخصوص اعضای ح.د.خ.ا. دیروز به امراض متذکره وی اشنا بوده و میدانند که اقای لایق در طول چهار ده هه  اخیر نظر به تحولات که صورت گرفته بخاطر تثبیت موقف و مقام خویش کوشش کرده تا از واقعیت های عینی جامعه ما چشم پوشی نماید و گاهی ازیک شاخ به دیگر شاخ پریده در ان شاخ چند لحظه حضور خود را غنیمت شمرده تا توانسته باشد خواستها و ارزو های خویش را براورده سازد از همین سبب بوده که همیشه کاستی ها،کمبودی ها ،اشتباهات گذشته را بزرگتر از دستاورد های ان جلوه داده و عامل ان رهبران صادق سر سپرده ترقی و ازادی افغانستان را وانمود کرده و خود را همیشه مثل موسیچه بیگناه وبی غرض جلوه داده است .

یزرگان نیک گفته اند ( ما پاک از محاسبه چه پاک!)

ما هیچ وقت ادعا نکرده ایم که اشتباهات ، نواقص ،و کمبودی ها که در جریان سه دهه اخیر بوقوع پیوسته ما و رهبران ما از ان مبرا بوده و میباشند.ما به گفته زنده یاد محمود بریالی حاضر هستیم که اشتباهات ،کمبودی هاو نواقصات گذشته رامرحله به مرحله مطابق تحولات گذشته ارزیابی نمایم زیرا که قضاوت کردن در مورد همه بطور  یکسان گناه عظیم و نا بخشودنی میباشد.

           مخوان الوده هرپا کدامنی را                           که دامن تا به دامن فرق دارد

ما را عقیده بر انست با افشا شدن حقایق تشت رسوائی دروغ پرا گنی از بام افتیده چغل شان از اب بر امده.

من میخواهم چند مثال مشت نمونه خروار از روی صداقت ووجدان از موضع گیریهای اقای لایق که طی چهاردهه  اتخاذ نموده یاد اور شوم (که من خود شاهد زنده هستم) گر چه بزرگان گفته اند چیزیکه عیان چه حاجت به بیان است. باز هم توجه خواننده گرامی را درین رابطه جلب مینمایم.در دوران تحصیل سال 1347 بواسطه مرحوم دکتور نجیب الله به عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان جذب شدم ودر سال 1348 در پلخمری بحیث معلم توظیف شده و در جریان کمپاین انتخاباتی ولسی جرگه وقت با اقای سلیمان لایق اشنا شدم و به نفع وی در کمپاین شرکت نمودم وروابط ما دوستانه  وگرم شد  در محافل خویش نیز از من دعوت میکرد .

بعد از اینکه دستگیر پنجشیری از حزب فاصله گرفت روزی تصادفانه در سفر از ولایت بغلان به کابل با لایق هم سفر و یکجا بودیم پسر ان که نو بالغ شده بود باوی همراه بود در راه سالنگ بعد از ابراز نظریات سر پسر خویش چندین با رسوگند یاد نمود که مثل ببرک کارمل د رجنوب شرق اسیا کمتر رهبران وجود دارد.

بعد از سپری شدن چندین سال من به زادگاه اصلی خویش ولسوالی استالف تبدیل و به نسبت علاقه مندی که وجود داشت در خانه او که در کارته پروان موقعیت داشت دید با زدید مینمودم  وی همیشه از کودامن زیبا ،توت و انگور ،مبارزین ازادی خواه کوه پایه ها و غیره یاد مینمود .بدین ترتیب زمان سپری میشد وما روابط داشتیم  که تحولات هفت ثور 1357 بوقع پیوست وچندی نگذشته بود که وضع در داخل حزب بحرانی شد .بخش پرچمی ها یکی یکی از صحنه قدرت نظام دولتی رانده میشدند  ولی لایق  بخواست حفیظ الله امین پیوست ودر برابر همرزمان پرچمی خود قرار گرفت  روزی در وزارت (رادیو تلویزیون) نزد ش رفته از وی جویای واقعیت شدم او علت سفیر شدن رفقا را خود خواهی ببرک کارمل وانمود کرده وگفت که "کارمل  بجای وطن و مردم زیاد تر بخود توجه داشت از همین لحاظ ما یک عده رفقا به رفقای خلقی پیوسیتیم تا وطن را ازین حالت بدبختی نجات دهیم؟؟."

از شنیدن حرفهای او متاثر شدم بدون خدا حافظی دفتر انرا ترک کردم با وجود یکه چندین بار مرا     بر گرد،   بر گرد صدا زد و من به صدای او گوش نداده از دفتر بر امدم.

در حالیکه فضای وحشت سراسر کشور را گرفته بود افراد بیگناه از جمله اعضای بخش پرچم گروه گروه راهی زندانها شدند.روزانه ده ها تن در پلوگون ها سر به نیست می شدند اما لایق صاحب و یارانش مست و مغرور انهمه فجایع را دستاورد های انقلابی میخواندند . چند ماه بعد از طریق وسایل جمعی اطلاع پیدا کردم که لایق صاحب و یارانش به نسبت اینکه یک مدت را زیر رهبری ببرک کارمل سپری کرده بودند خود را شایسته عضو رهبری بیروی سیاسی ندانسته استعفای خود را پیشنهاد نموده که مورد ستایش حفیظ اله امین و داورو دسته اش قرار گرفتند. بعد از 26 حمل 1357 همرای عده رفقا زندانی شدیم  واقای لایق هم سرانجام مورد عطاب امین قرار گرفته وزندانی شد در داخل زندان پلچرخی اکثریت رفقا نفرت خویش راعلیه او اظهار مینمودند صرف اقای بشیر رویه گر (که بعداوزیر اطلاعات فرهنگ شد) از وی دفاع مینود و بس.

بعد از تحول ششم جدی خلاف توقع اکثریت قاطع اعضای حزب زنده یاد ببرک کارمل وی را بصفت عضو کمیته مرکزی ووزیر سرحدات توظیف نمود درین رابطه رفقاهر قدر مخالفت مینودند و کارمل مرحومی میگفت "ریش سفید است او به اشتباهات خویش اعتراف نموده باید ما انرا در اغوش خویش بپذیریم "در 1361 روزی در یک جلسه بسیار وسیع بخاطر ایجاد جبهه پدر وطن ولایت کابل که در محکمه ولایت کابل دایر شده بود ، بر علاوه بیش ا ز شش صد تن اشتراک کنده گان منسوبین بلند پایه حزبی  و دولتی نیز اشتراک داشتند اقای لایق چند مراتبه این سخنان را تکرا نمود.

"خداوند برای ببرک کارمل انقدر سینه فراخ نصیب کرده که مثل من ده ها تن افراد گناهکار را مورد عفو قرار داد."

در ینجا به جا گفته اند:

عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با ادم بزرگ شود.

بعد از تدویر پلینوم هژدهم اقای لایق در همه موارد خود را حق بجانب و با لاتر از مرحوم دوکتور نجیب اله میدانست روزی غرض تقرر یک رفیق فرید مزدک برایش تیلفون کرد اقای لایق در جواب گفت "من انرا بخوبی می شناسم برایتان میگویم کسیکه یک روز هم در زیر سایه  بچه جنرال حسین  سپری کرده باشد من انرا نمی پذیرم !"

باید گفت او دومین شخص در رهبری حزب بود که مقاله را بنام "لسان دری در باری بود"بخاطر خصومت های زبانی به نشررسا نید که در مقابل جواب انرا دستگیر پجشیری نوشت.

او توانست با ایجاد خصومت ها بین رهبری وقت  وهمراهی با گروه شهنواز تنی زمینه کودتا را مساعد سازد.

او طی هفده سال که از سقوط حاکمیت حزب وطن سپری میشود از هیچ نوع اعمال خصمانه بر ضد نیرو های مترقی ووطنپرست و الخصوص پیروان راه حزب شهیدان دریغ نه ورزید او به گفته خودش خواست در زمان حاکمیت صداقت ووفا داری خویش را به کشور های غربی به اثبات برساند .

او زمانیکه مرحوم دوکتور نجیب اله به اداره ملل متحد پناهنده شد این عمل انرا یک گام بزدلانه خواند ودر یک جلسه وسیع اعضای حزب که در تالار تعمیر جدید کمیته مرکزی حزب دایر شده بود وریاست جلسه را بعهده داشت با لحن تمسخر امیز واواز بلند بطرف عکس مرحوم داکتر نجیب الله که تا انوقت به دیوار تالار اویخته بود با اشاره دست گفت " ما نمیدانستیم که این کوه بلند میان تهی و کاواک است وروزی مارا رها کرده و فرار میکند "این جلسه وکلمات را شاید همه اعضای بلند پایه حزب وطن که درانجا حضور داشتند بیاد داشته باشند .؟

تا اینکه یکبار دیگر در  دربرنامه ازقبل تنظیم شده  تلویزیون اریانا با اظهارات واقعیت ستیزی وواقعیت گریزی خواست که خود را موسیچه بیگناه در برابر  حوادث گذشته معرفی نموده و سایرین را عامل همه بدبختی ها . باید اظهار داشت ممکن است به نسبت سن وضعیف شدن حافظه لایق صاحب نخواست یا فراموشش شده باشد از تصامیم صادقانه  رهبران وقت الخصوص مرحوم ببرک کارمل در مورد اعلامیه  جمهوری دموکراتیک افغانستان در باره عوت قطعات شوروی به کشور  شان و تیزس های ده گانه ببرک کارمل  که درپلینوم شانزده هم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا تصویب گردید  سخن به زبان اورد او هم چنان در مورد عملکرد خود سرانه حفیظ الله امین در رابطه قیام مسلحانه هفتم ثور و مخالفت های ببرک کارمل با کشتن محمد داود و خانواده ان هیچ حرف به زبان نیاورد .اقای لایق از چهارده مرتبه دعوت قوت های شوروی بواسطه حکومت وقت و رهبران حزب صورت گرفته بود هیچ یاد اور نشد. او از بازگشت دوباره قطعات اتحادشوروی   مطابق فیصله  ژنیف که تطبیق انرا ایالات متحده امریکاو اتحاد شوروی وقت و ملل متحد تضمین نموده بودند هیچ یاد اور نشد از دفاع مستقلالنه 5 سال افغانستان هیچ حرفی نزد.

خلاصه اینکه نمیتوان با زدن سنگ حقانیت به سینه خویش همه واقعات دیروز و امروز را پنهان ساخت زیرا که همه  جهانیان وبخصوص اعضای حزب در داخل و خاج از کشور به اعمال و کردارما نظاره مینمایند و انها مثل ایینه جهان نما در برابر ما قرار گرفته اند داغ های بی حرمتی و ریا کاری را به اسرع وقت در جبین ما نمایان میسازد  ایا لایق میتواند از موضیعگیری خایئنانه خود در سال 1357 که در نتیجه قیام به کج راه سوق یافت ونتیجه ان بدبختی های امروز نصیب مردم ما شد وحوادث که اکنون رخ میدهد ،برات حاصل کند ؟؟

هدف از بیان واقعیت های عینی فوق این بود که این پیر مرد همیشه در سرک های هموار قدم میزند وامروز هم میخواهد از خوان حاکمان زمان لب چرب کند .قضاوت به هموطنان واعضای حزب  !!

 

                   شهرکابل


September 8th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات